مخالفان نظریه مقاومت بر آن بودند که اگر حکومت به امان مردم جاهل و بر حسب معمول ناراضی رها کنیم و آنان بتوانند با دیدگاههای ناپایدار و آشفته خود در کار حکومت مداخله کند، رخنه در ارکان دولت خواهد افتاد.
لاک در پاسخ به این ایراد از این نظر دفاع میکنند که مردم به طور طبیعی محافظهکارند به آسانی و نسنجیده دست به انقلاب نمیزنند و حتی وادار کردن آنان به اصلاح عیبهای شناختهای که به آنها خوگر شدهاند، کار چندان آسانی نیست.
اگر ایرادهای امری با گذشت زمان آشکار یا تباهی پدیدار شود، به اشکال بتوان مردم را وادار به تغییر وضع کرد و همین تنآسانی، که مردم در رخنه کرده است موجب میشود که آنان حکومت دیرین خود را رها نکنند. تجربه «انقلابها»ی انگلستان و بیثمر ماندن کوششهای مردم آن برای تغییر حکومت مبین ایناست که مردم به «قانونهای کهن پادشاه، اعیان و عوام» بازگشتهاند و «با همه کوششهایی که برای برگرفتن تاج از سر شاهان ما صورت گرفته، هرگز منجر به این نشده است که مردم در مسیر دیگری قرار گیرند.»
ایراد مقدری که میتوان گرفت این است که چنین نظریهای مردم را به شورش خواهد راند و بذر آشوب خواهد افشاند! لاک در پاسخ به این ایراد مینویسد که این نظریه بیشتر از دیگر نظریهها مردم را به شورش نمیکشاند.
آنگاه که مردم در دست خودکامگان بیچاره و درمانده شدند، حتی اگر فرمانروایان خود را مانند «فرزندان خدایان» ستایش کنند، شورش امری محتوم خواهد بود. هرگاه مردم نتوانند بار سنگین خودکامگی را تحمل کنند، در نخستین فرصت آن را بر زمین خواهند گذاشت. «آنان به دنبال و در جستوجوی فرصتها خواهند بود و کم اتفاق میافتد که این فرصتها در جریان دگرگونیها، ضعفها و حوادث امور انسانی خود را بر آنان ننمایاند. شخص باید بسیار اندک در این جهان زندگی کرده باشد که در زمان خود چنین نمونههایی را ندیده باشد، و باید کتاب بسیار اندکی خوانده باشد تا نتواند به چنین نمونههایی در همه انواع حکومتها اشاره کند».
دومین پاسخ لاک این است که صرف سوءاستفادههای مدیریتی ناچیز در کشورموجب وفوق انقلابها و شورشها نمیشود. در هر کشوری که دامنه این سوءاستفادهها گسترش یابند، لاجرم مردم «از خواب بیدار خواهند شد» و کوشش خواهند کرد حکومتی دیگر تشکیل دهند وگرنه «القاب کهن و اشکال ظاهر فریب، بیآنکه پیشرفتی نسبت به وضع طبیعی و صرف هرجومرج بوده باشد، بدتر از آن هستند، زیرا به مقیاسی که دردها شدیدتر و نزدیکتر میشوند، درمان نیز دورتر و مشکلتر میشود».
افزون بر این، اینکه مردم حق داشته باشند، برای تامین امنیت خود و جلوگیری از سوءاستفادهاز اعتمادی که به حکومت کردهاند. قوه قانونگذاری خود را تجدید کنند، بهترین مانع در برابر شورش است، «زیرا شورش مخالفت با شخص نیست بلکه با اقتداری که تنها بنیاد آن در نظامنامهها (constitution) و قانونهای حکومتی آمده است».
آنان که از قانون تجاوز میکنند و چنین تجاوزهایی را نیز توجیه میکنند از این رو که اساس اجتماع سیاسی و حکومت را بر هم زده و زور و خشونت را جانشین قانون کردهاند، خود شورشیاند اینان با این عمل خود بار دیگر وضع طبیعی و وضع جنگ را برقرار کردهاند (rebellare) و معنای واژه شورشی یا rebel نیز جز این نیست. صاحبان قدرت بیش از دیگران در معرض ارتکاب به شورش قرار دارند و بهترین راه جلوگیری از آن نیز جز نشان خطراتی قانونی و خشونت آن نیست. بدیهی است که هر جایی که تجاوزی صورت گیرد شخص متجاوز مسوول همه پیامدهایی خواهد بود که از عمل او ناشی شده است و کسی که از خود دفاع میکند، مسوولیت آسیبهای وارد شده را بر عهده نخواهد داشت. «اگر مردم درستکار و بیگناه باید برای حفظ صلح آنچه در اختیار دارند به آرامی از دست بدهند، و آن را تحویل کسی دهند که دست تجاوز به سوی آنان دراز کرده است، به نظر من اگر چنین صلحی در جهان برقرار باشد تنها مبتنی بر زور و چپاول خواهد بود و تنها به نفع حرامیان و خودکامگان دوام خواهد یافت.»
همه فصل نوزدهم دومین رساله درباره حکومت بحثی مفصل درباره نظریه مقاومت است. اگرچه عنوان فصل «درباره انحلال حکومت» است و در نخستین نگاه چنین مینماید لاک به ظاهر قصد داشته است درباره شیوههای انحلال حکومت و اجتماع سیاسی بحث کند.
اما این فصل مهمترین بخش از اندیشه سیاسی جان لاک را در خود دارد. یادآوری این نکته نیز ضروری است که این فصل، که واپسین فصل کتاب است مفصلترین فصلهای دومین رساله درباره حکومت نیز هست و این امر نشان از اهمیت نظریه مقاومت در اندیشه سیاسی لاک دارد.
گفتهایم که لاک مدتها پیش از آنکه زمینه «انقلاب شکوهمند» 1688 فراهم آید، به نوشتند و رساله درباره حکومت مشغول بود و به احتمال بسیار در بندهای این واپسین فصل که پیشتر نوشته شده بودند در آستانه انقلاب دگرگونیهایی وارد کرده است.
نظریه مقاومت یکی مهمترین مباحث اندیشه سیاسی لاک بود که او با تکیه به مقدماتی که برخی از آنها را نویسندگان سیاسی سده هفدهم مطرح کرده بودند بسط داد. با این همه در ماههای پس از انقلاب شکوهمند، زمانی که در بازگشت از تبعید هلند مقدمات انتشار دو رساله را برای چاپ فراهم میآورد، در واپسین بند فصل نوزدهم، که واپسین سطرهای دومین رساله درباره حکومت نیز هست نظریه اندک تعدیلی در نظریه مقاومت وارد کرد و نوشت:
«خلاصه کلام اینکه قدرتی که هر فردی در زمان ورود به اجتماع به آن تفویض کرده، تا زمانی که اجتماع برقرار است به او باز نمیگردد و در اجتماع باقی خواهد ماند زیرا بدون آن اجتماع و دولتی وجود نمیتواند داشته باشد که خلاف توافق آغازین است. بنابراین، آنگاه که اجتماع قوه قانونگذاری را به مجلسی از افراد تفویض کرد تا آن اعضای آن مجلس و جانشینان آنان در آینده آن قوه را به کار گیرند… تا زمانی که آن حکومت برقرار باشد، قوه قانونگذاری نمیتواند به مردم بازگردد. سبب این امر آن است که با تفویض قدرت به قوه قانونگذاری برای همیشه، مردم از قدرت خود صرفنظر کرده باشند، یا اگر قید شده باشد که ارتکاب خلاف از سوی نمایندگان خلع آنان را به دنبال خواهد داشت، در این صورت قدرت به اجتماع بازمیگردد و مردم حق دارند به عنوان قدرت عالی عمل کنند و قانونگذاری را خود ادامه دهند، یا صورت جدیدی از [دولت] را برقرار کنند یا دولت قدیم را به افراد دیگری تفویض کنند…»
لاک در اکتبر سال 1704، در نخستین سالهای سدهای که «عصر روشنگری» خوانده شد، روی در خاک کشید، اما هم او بود که با اندیشه فلسفی و سیاسی خود راه سدهای را که به انقلابهای دموکراتیکی انجامید، هموار کرده بود. «عصر روشنگری»، نخست با لاک در نیمه دوم سده هفدهم آغاز شد و بسیاری از مفاهیم بنیادین اندیشه سیاسی جدید در همین دوره تدوین شد.